بررسی سه گزارش از علل شهادت امام جواد(ع)
امام جواد(ع) همانند سلف صالح خویش، با نقشه طاغوتها و مستکبرانی که تاب دیدن امامانی آگاه و مصلح و خدادوست و خداشناس و محبوب میان انسانها را نداشتند، به شهادت رسید.

درباره علت و عامل شهادت امام جواد(ع) سه گزارش مختلف در منابع به شرح زیر ثبت و ضبط شده است؛
گزارش اول: امالفضل همسر امام
در اثبات الوصیّة منسوب به مسعودی (۳۴۵ ق) آمده است: بعد از مأمون، در ماه شعبان ۲۱۸ هجرى با معتصم برادر او (محمّد بن هارون) بهعنوان خلیفه بیعت شد، وقتى ابوجعفر [امام جواد(ع)] به عراق آمد، معتصم و جعفر بن مأمون درباره کشتن وی مکر و حیله کردند، جعفر بن مأمون به ام الفضل که خواهر پدر و مادرى او بود پیشنهاد قتل آن حضرت را داد، زیرا جعفر میدانست که امّ الفضل- به جهت اینکه ابوجعفر [امام جواد(ع)] مادر ابوالحسن [امام هادی(ع)] را از او بیشتر دوست دارد- با ایشان میانه خوبى ندارد، از طرفى امالفضل فرزنددار نیز نمیشد. از اینرو، امالفضل حرف برادر خود را گوش کرد، زهرى را در انگور رازقى که امام جواد(ع) آن را دوست میداشت وارد کردند و وقتى امام(ع) از آن انگور خورد امالفضل از عمل خود پشیمان شد، بناى گریه و زارى را نهاد، امام جواد به او فرمود: چرا گریه میکنى! و اللّه خدا تو را به فقرى دچار میکند که از آن نجات نخواهى یافت، به بلایى مبتلا میشوى که مخفى و پوشیده نخواهد ماند. پس از شهادت امام، زخمى در بدترین مواضع بدنش پیدا شد که از آن چرک و خون جارى بود، کلیه مال و ملک خود را براى آن زخم مصرف کرد تا بالاخره محتاج به دستگیرى مردم شد. جعفر بن مأمون هم در حال مستى به چاه افتاد و جنازه او را از چاه خارج کردند (اثبات الوصیّة، ۲۲۷).
نقد: بنا به این گزارش که متأسفانه در فضای فرهنگی جامعه شهرت پیدا کرده و آسیبزاست، بیتوجهی یا کمتوجهی امام جواد(ع) به همسرشان امالفضل سبب حسادت و کینه او از امام شده است. اما نمیتوان این گزارش را صحیح دانست؛ زیرا با تعالیم قرآن و آموزههای مکتب اهل بیت(ع) که امام جواد(ع) عالم و عامل به آنها بودهاند، در تعارض است. نخست آنکه همه امور خانواده با مشورت و رضایت اعضای خانواده بهویژه پدر و مادر سامان مییابد: «وَأْتَمِروا بَیْنَکُم بِمَعروفٍ» (نساء قصری/طلاق،۶)؛ «وَاَمرُهُم شُورَىٰ بَینَهُم» (شوری،۳۸)؛ «عَن تَراضٍ مِنهُما وَتَشاوُرٍ» (بقره،۲۳۳). و دیگر اینکه با همسر گرچه همۀ رفتار و گفتار و باورهای او موردپسند شما نباشد، باید به نحو شایسته و نیکو رفتار کرد: «وَ عاشِروهُنَّ بِالمَعروفِ فَإِن کَرِهتُموهُنَّ فَعَسىٰ أَن تَکرَهوا شَیئًا وَیَجعَلَ اللّهُ فیهِ خَیرًا کَثیرًا» ﴿نساء١٩﴾. و سوم آنکه مرد حق ندارد همۀ محبت و لطف و توجّه خود را به یکی از همسران عطا کند و دیگر همسر خویش را سرگردان و بلاتکلیف رها کند: «وَ لَن تَستَطیعوا أَن تَعدِلوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصتُمْ فَلا تَمیلوا کُلَّ المَیلِ فَتَذَروها کَالمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصلِحوا وَتَتَّقوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ غَفورًا رَحِیمًا» ﴿نساء ١٢٩﴾.
گزارش دوم: معتصم عباسی با سعایت قاضی بغداد
عیّاشی ذیل آیه شریفۀ «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالًا مِّنَ اللَّهِ؛ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (مائده،۳۸) آورده است: روزی ابن ابی داود (احمد بن ابی داوود، قاضی بغداد) از مجلس معتصم غمگین برگشت. علت غمگین بودنش را پرسیدند. گفت: امروز دزدی را آوردند که اقرار به دزدی کرده بود. خلیفه، امیرالمؤمنین معتصم علما و فقها را در مجلسی با حضور ابوجعفر محمد بن علی جمع کرد و پرسید دست دزد را از کجا باید قطع کرد؟ من گفتم: از مچ دست. زیرا در آیه تیمّم، خداوند میگوید: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ.» عدهای از اهل مجلس با من موافقت کردند. و بعضی دیگر از فقها گفتند: باید دست را از مِرفَق (آرنج) برید، به دلیل آیه وضو: «وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ.»
خلیفه به ابوجعفر محمد بن علی بن موسی رو کرد و نظر ایشان را جویا شد. ابوجعفر گفت: یا امیرالمؤمنین فقها در این مورد سخن گفتند. خلیفه گفت: مرا با گفته ایشان کاری نیست آنچه تو میدانی بگو. حضرت فرمود: یا امیرالمؤمنین مرا از پاسخ به این سؤال معاف دار. معتصم گفت: تو را به خداوند قسم میدهم به آنچه میدانی ما را آگاه کنی. حضرت فرمود: حال که مرا به خداوند قسم دادی، میگویم که حاضران در سنت خطا کردند. حد دزد آن است که چهار انگشت او بریده شود. معتصم گفت دلیل این حرف چیست؟ فرمود: به دلیل حدیث پیامبر(ص) که فرمود در سجده هفت عضو باید به زمین برسد: پیشانی، کف دستان، زانوها و انگشت پاها. اگر دست دزد را از مچ یا آرنج قطع کنی دیگر کف دست باقی نمیماند که با آن سجده کند و خداوند تعالی میفرماید: «و انّ المساجد لله»؛ یعنی همین اعضای هفتگانه. «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً» و آنچه از خداست قطع نمیشود. معتصم از استدلال امام اظهار شگفتی کرد و فرمان داد فقط انگشتان دست دزد را قطع کنند.
ابن داود پس از پاسخ امام گفت: قیامتم برپا شد و آرزو کردم که ای کاش زنده نبودم، او پس از سه روز نزد خلیفه رفت و گفت: همانا خیرخواهی خلیفه بر من واجب است. من چیزی میگویم که میدانم به سبب آن داخل آتش جهنّم میشوم. معتصم پرسید آن چیست؟ گفت: خلیفه به خاطر امری از امور دین، علما، وزراء، نویسندگان و لشکریان را جمع میکند و از آنها جواب مسئله را میخواهد، آنها جواب مسئله را میگویند، اما خلیفه از کسی جواب میپذیرد که نصفی از آن جماعت او را امام و پیشوای خود میدانند و خلیفه را غاصب حق او میشمارند. در این موقع، معتصم رنگش متغیر شد و متوجه تذکر ابن ابی داود شد و گفت: خدا تو را جزاء خیر دهد که مرا آگاه کردی.
روز چهارم خلیفه یکی از نویسندگان وزیر خود را طلبید و به او امر کرد که حضرت را دعوت کند و زهر در طعام ایشان کند. آن وزیر حضرت را دعوت کرد، حضرت نپذیرفت و فرمود میدانید که من در مجالس شما حاضر نمیشوم، گفت: دعوت از شما به خاطر این است که هم میخواهم خانه خویش به مقدم شما متبرک کنم و هم شما را اطعام نموده باشم، همچنین فلان وزیر آرزوی ملاقات شما را دارد و میخواهد که به صحبت شما مشرّف شود. امام به منزل آن وزیر تشریف آورد، چون طعام آوردند و حضرت تناول فرمود اثر زهر در گلوی خود حس کرد، پس بلند شد و اسب خود را طلبید. صاحبخانه خواست که امام بماند، حضرت فرمود: خارج شدن من از این خانه به نفع توست تا ماندن در اینجا، بعد از همان روز و شب رحلت کرد (تفسیر عیاشى، ۱/۳۱۹-۳۲۰).
گزارش سوم: اُشناس غلام معتصم
ابن شهر آشوب نقل کرده است وقتی مردم با معتصم بیعت کردند، او درصدد تفقد از احوال امام جواد(ع) برآمد. پس به عبدالملک زیات والی مدینه نامه نوشت که آن حضرت را با ام الفضل روانه بغداد کند، چون حضرت وارد بغداد شد به ظاهر به احترام حضرت پرداخت و تحفهها برای آن حضرت و ام الفضل فرستاد. معتصم شربت پرتقالی بهوسیله غلام خود به نام اشناس برای امام فرستاد. اشناس به امام گفت: پیش از شما امیرالمؤمنین به احمد بن ابی داود و سعید بن خضیب و گروهی از بزرگان از این شربت نوشانیده و امر کرده شما هم آن را با آب یخ بنوشید. این را گفت و یخ را آماده کرد. امام فرمود: «در شب آن را مینوشم». اشناس گفت: باید خنک نوشیده شود و الآن یخ آن آب میشود و اصرار کرد و امام با علم به عمل آنان آن را نوشید (مناقب آل ابیطالب، ۴/۳۸۴).
بنابراین، گزارش دوم درست است و امام جواد(ع) همانند سلف صالح خویش، با نقشه طاغوتها و مستکبرانی که تاب دیدن امامانی آگاه و مصلح و خدادوست و خداشناس و محبوب میان انسانها را نداشتند، به شهادت رسید.
نظر دهید